کد مطلب:99080 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:649

تحلیل ها از توقیف کتابت











از این امر كه بگذریم، جالب توجه است كه ببینیم اهل سنت چه تحلیلی برای این ممنوعیت آورده اند.

یك: برخی گفته اند سر این توقف آن بود كه كتاب خدا با حدیث مشتبه نگردد و مصونیت قرآن محفوظ بماند چنانكه در كلام عمر و ابن مسعود بدان اشارت رفته بود. به تعبیر دیگر، از تحریف قرآن بر اثر كتابت حدیث هراس داشتند.

این تحلیل ناصواب است، زیرا امكان تحریف قرآن را می رساند، با آنكه خداوند قرآن را صمون از تحریف می داند و وعده حفظ آن را داده است.

[صفحه 51]

انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون.[1].

گذشته از آنكه معنای این سخن این خواهد بود كه بلاغت احادیث را در حد بلاغت اعجازی قرآن بدانیم و این مردود است. استاد ابوریه گفته است:

این علت ممكن است یك عاقل عالم را قانع سازد، اما یك محقق نمی تواند آن را بپذیرد، چرا كه در این صورت می بایست بلاغت احادیث در ردیف بلاغت قرآن باشد.[2].

از سوی دیگر در صورتی كتابت حدیث باعث اشتباه و خلط با قرآن می شود كه همراه قرآن نوشته شود، اما در صورتی كه جدا و منفصل از آن نگاشته شود احتمال اشتباه نیست تا از آن نهی گردد. از اینرو برخی از بزرگان تابعین چون ضحاك بن مزاحم نوشتن حدیث را در اوراقی كه در آن قرآن نوشته می شود ناروا می دانست و می گفت: لا تتخذوا للحدیث كراریس ككراریس المصاحف.[3].

و همین عقیده را ابراهیم بن یزید نخعی داشته است.[4].

دو: برخی دیگر گفته اند توقیف كتابت حدیث از آن رو بود كه در برابر قرآن امر دیگر علم نگردد كه فكر و ذهن مسلمانان را به خود جلب كند. این مطلب نیز در كلام عمرو بن مسعود آمده بود.

این تحلیل نیز نمی تواند مقبول و موجه باشد، زیرا:

1- اشتغال به غیر قرآن در صورتی منهی عنه خواهد بود كه به ترك قرآن و مهجوریت آن بیانجامد و اگر چنین نباشد وجهی برای منع نیست. پس می بایست منع كتابت به صورت مقید بیان شود نه مطلق.

[صفحه 52]

2- كسانی كه به امر حدیث و حفظ و نشر آن اهتمام داشتند، صحابیان پیامبر و مسلمانان برجسته بودند و این احتمال نسبت به ساحت آنان روا نیست. چگونه بزرگان تابعین و عالمان پس از آنها، به امر كتابت رو كردند و این عمل سبب مهجوریت قرآن نگشت.

3- از سوی دیگر حدیث كه شرح قرآن است و مفسر و مبین آن، نمی تواند سبب رویگردانی از قرآن شود. بلی كتب دیگر چون كتب یهود و نصاری می توانست باعث این امر گردد و نهی از كتابت آنها، امری معقول و پسندیده بود.

سخنی از عمر نقل شده كه می تواند شاهدی بر این گفته باشد.

روی عن عمر بن الخطاب انه قال للنبی صلی الله علیه و آله و سلم انا نسمع احادیث من یهود تعجبنا، افتری نكتبها.

فقال النبی صلی الله علیه و آله و سلم: امتهو كون انتم كما تهوكت الیهود و النصاری لقد جئتكم بها بیضاء نقیه.[5].

نقلهای دیگری نیز به همین مضمون رسیده كه پیامبر عمر را از نوشتن احادیث و كتب یهود منع می نمود.[6].

4- گذشته از اینها، اگر كتابت می توانست مردم را از اشتغال به قرآن منع كند، حفظ حدیث هم می تواند چنین باشد و می بایست از حفظ حدیث نیز نهی می شد.[7].

سه: گروه دیگری چنین تحلیل كرده اند كه سبب جلوگیری از كتابت حدیث، آن بود كه امر حفظ و مذاكره حدیث از میان مسلمانان رخت برنبندد. چرا كه مكتوب بودن حدیث، سبب می شد مسلمانان نیازی به حفظ حدیث نبینند.

اوزاعی گفته است:

علم حدیث علم بسیار شریفی است وقتی كه زبان به زبان منتقل

[صفحه 53]

شود همیشه مردم به مذاكره آن مشغول خواهند بود، اما وقتی در كتابها نوشته شود، نور آنها خواهد رفت و به دست غیر اهل خواهد افتاد.[8].

ابن عبدالبر نیز گفته است:

از نوشتن حدیث جلوگیری شده تا مبادا افراد، فقط به آنچه نوشته اند تكیه كنند و دیگر به حفظ مشغول نشوند، كه در آن صورت حفظ حدیث كاهش خواهد یافت.[9].

این نظریه نیز نمی تواند تحلیلی قابل قبول باشد. چرا كه مشابه همین سخن درباره قرآن نیز جاری است، یعنی می بایست حفظ قرآن هم جایگزین كتابت آن گردد. چنانچه در باب سنت نیز در ادوار بعد باید جریان می یافت. چرا قرآن مكتوب شد؟ و چرا حدیث پس از قرن اول نگارش یافت؟

چهار: چهارمین نظریه ای كه ارائه گشته، مساله بی نیازی از كتابت، به واسطه حفظ حدیث است. برخی از این نظریه پردازان گفته اند:

صحابه و تابعین به سبب خلوص عقیده و به بركت مصاحبت پیامبر و نزدیكی زمانشان به حضرت و نیز به جهت عدم وجود اختلاف و امكان مراجعه به ثقات، از تدوین حدیث و شرایع بی نیاز بودند، اما وقتی اسلام انتشار یافت. آنها شروع به تدوین حدیث، فقه و قرآن كردند.[10].

از ابوموسی اشعری نقل شده كه:

لما جی ء بما كتبه ابنه ابوبرده دعا بماء و غسله و قال احفظوا عنا كما حفظنا.[11].

[صفحه 54]

این مطلب را بسیاری از تابعین هم گفته اند.[12].

در این زمینه نیز باید گفت فضیلت حفظ قرآن و حدیث نمی تواند سبب تحریم كتابت و نگارش گردد. و اگر چنین است چرا در مورد قرآن چنین منعی صورت نگرفته است و همچنین باید در دوره های بعد نیز، حدیث به نگارش درنمی آمد.

برخی وجوه دیگر نیز، در این زمینه ابراز شده كه نیاز به بررسی و پاسخگویی ندارد. از قبیل اینكه محدثان فن كتابت را نمی دانستند،[13]. یا اینكه پیامبر نمی خواست دایره ی اوامر شرعی گسترش یابد.[14]. چرا كه در زمان پیامبر قرآن و حدیث كتابت می شد خلیفه اول خود پانصد حدیث را نگارش كرد و نیز چگونه می توان پذیرفت كه پیامبر در صدد توسعه احكام شریعت نبودند. با اینكه قرآن پیامبر را مبین خود می داند.

در برابر این تحلیل ها، نظریه های دیگری نیز از سوی عالمان شیعی ارائه گشته كه قابل توجه و تامل است. آنان بر این باورند كه اگر مصالح یاد شده از سوی مخالفان كتابت قابل پذیرش نبود، باید مصلحتی دیگر در میان بوده كه پنهان شده است و آن مصلحت می تواند امور ذیل باشد.

1- توقیف كتابت حدیث، متاثر از دیدگاههای یهودی زادگانی بود كه به اسلام گرویده بودند.

استاد جعفر مرتضی عاملی در این زمینه گفته است:

یهودیان بر دو فرقه بودند، فرقه ای كه ایمان به كتابت و تدوین داشته و فرقه ای كه ایمان به كتابت و تدوین نداشتند و معتقد بودند كه غیر از

[صفحه 55]

تورات چیزی نباید نوشت، به گروه دوم قراء می گفتند، این چیزی است كه جناب «ضاضا» در كتاب تفكر دینی نزد یهود، بدان تصریح كرده است. كعب الاحبار یهودی زاده ی مسلمان شده، از گروه دوم بوده است. دلیل آن نیز این است كه وقتی عمر از او در مورد شعر می پرسد، از جمله چیزهایی كه در مورد عرب می گوید این است كه قومی از فرزندان «اسماعیل» هستند كه انجیلها تنها در سینه های آنهاست و به حكمت سخن می گویند.- احتمالا خلیفه این نظریه را (ننوشتن چیزی غیر از تورات و كتاب الله) از همین كعب الاحبار كه نزد او بسیار مقرب بوده و حسن ظن به او داشته، پذیرفته است.[15].

تعبیرهایی كه از خلیفه دوم در منع كتابت نقل شده از قبیل اینكه، می گفت به ضلالت اهل كتاب گرفتار می شوید و اینكه نوشته های حدیثی «مثناه كمثناه اهل الكتاب»[16]. كه این اصطلاح را یهودیان بر غیر تورات می گفتند، شواهد روشن بر تایید این نظریه است.

2- تحلیل دوم است كه: منع كتابت برای از یاد رفتن پاره ای از روایات بوده، روایاتی كه حاوی مدح و ذم گروهی از مسلمانان بود و برای دستگاههای حكومتی زیانبار بود. به تعبیر دیگر منع كتابت جنبه سیاسی داشت.

استاد جعفر مرتضی در این زمینه گفته است:

... چنانچه منع از نوشتن حدیث با سیاستهای حكومتی او- عمر- كه نمی خواست اعتراضات بر او زیاد باشد، نیز سازگار است، به علاوه این عمل، سلطه ی او را استوارتر می كرد، چرا كه با این كار آنچه كه مربوط به فضایل مخالفین بوده و یا موضع مخالفین او را تقویت

[صفحه 56]

می كرد، از بین رفته و محو می شد.[17].

در این زمینه به نقلی كه خطیب بغدادی آورده نیز می توان استشهاد كرد:

عن عبدالرحمان بن الاسود عن ابیه قال: جاء علقمه بكتاب من مكه- او الیمن- صحیفه فیها احادیث فی اهل البیت، بیت النبی صلی الله علیه و آله و سلم فاستاذنا علی عبدالله فدخلنا علیه قال: فدفعنا الیه الصحیفه قال: فدعا الجاریه، ثم دعا بطست فیها ماء. فقلنا له: یا اباعبدالرحمن، انظر فیها فان فیها احادیث حسانا فجعل یمیثها فیها و یقول: نحن نقص علیك احسن القصص بما اوحینا الیك هذا القرآن.[18]. القلوب اوعیه فاشغلوها بالقرآن و لا تشغلوها ما سواه.[19].

نویسنده كتاب تدوین السنه الشریفه پس از نقل این حدیث و تحلیل آن در پایان گفته است:

فالمصلحه المنشوده من هذا التدبیر، هی اخفاء الاحادیث النبویه التی تدل علی خلافه علی علیه السلام و امامه اهل البیت علیهم السلام بعد النبی صلی الله علیه و آله و سلم[20].

و بر همین نكته سید هاشم معروف الحسنی تاكید ورزیده است:

و لو تقصینا الاسباب التی یمكن افتراضها لتلك الرغبه الملحه فی بقاء السنه فی طی الكتمان لم نجد سببا یخوله هذا التصرف. و لا نستبعدانه كان یتخوف من اشتهار احادیث الرسول فی فضل علی علیه السلام و ابنائه.[21].

معلمی، از نویسندگان معاصر اهل سنت نیز بر این مطلب اشاراتی دارد. وی نسبت به روایت ابن ابی ملیكه كه در بردارنده منع ابوبكر از نقل حدیث است

[صفحه 57]

تعلیقی اینچنین دارد:

ان كان لمرسل ابن ابی ملیكه اصل فكونه عقب الوفاده النبویه یشعر بانه یتعلق بامر الخلافه.

كان الناس عقب البیعه بقوا یختلفون، یقول احدهم، ابوبكر اهلها لان النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال: كیت و كیت فیقول آخرون فلان قد قال له النبی صلی الله علیه و آله و سلم كیت و كیت.

فاحب ابوبكر صرفهم عن الخوض فی ذلك و توجیهم الی القرآن.[22].

تا اینجا به ادله ی منع و تحلیل هایی كه از آن صورت گرفته است، پرداختیم، در پایان این مبحث، به پاره ای از زیانها كه توقیف كتابت به دنبال داشت اشاره می كنیم:


صفحه 51، 52، 53، 54، 55، 56، 57.








  1. سوره ی حجر، آیه ی 9.
  2. اضواء علی السنه المحمدیه، ص 52.
  3. تقیید العلم، ص 47.
  4. سنن الدارمی، ج 1، ص 100، ح 470.
  5. معنای تهوك، تردید و تحیر و سقوط است.
  6. النهایه لابن الاثیر، ج 5، ص 282، لسان العرب، ج 12، ص 400.
  7. تدوین السنه الشریفه، ص 346-342.
  8. جامع بیان العلم، ج 1، ص 81.
  9. همان.
  10. بحرالعلوم، ص 110.
  11. تقیید العلم، ص 40.
  12. ر. ك. به: تدوین السنه الشریفه، ص 367-366.
  13. همان، ص 408-390.
  14. اضواء علی السنه المحمدیه، ص 51.
  15. الصحیح من سیره النبی الاعظم صلی الله علیه و آله و سلم، ج 1، ص 27 پاورقی و نیز ر. ك. به: مقدمه ای بر تاریخ تدوین حدیث، ص 46-44.
  16. الطبقات الكبری، ج 5، ص 188.
  17. الصحیح من سیره النبی الاعظم صلی الله علیه و آله و سلم، ج 1، ص 27 پاورقی.
  18. سوره ی یوسف، آیه 3.
  19. تقیید العلم، ص 54.
  20. تدوین السنه الشریفه، ص 415.
  21. دراسات فی الحدیث و المحدثین، ص 22.
  22. الانوار الكاشفه، ص 54.